کد مطلب:150310 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

نظم های خواب آور
ممكن است معاویه نظم و امنیتی گسترده در سرتاسر مملكت به وجود آورده باشد و ممكن است آنهایی كه به ماورای زندگی زمینی هیچ نظر ندارند از این نظم و امنیت بتوانند به آرمان های خود برسند و معاویه برای این مردم باشد و این مردم هم برای معاویه، ولی آن كس كه انسان را در گسترده غیب می خواهد، در چنین نظم و امنیت سرد و خواب آوری آرام نخواهد گرفت، هر چند نظام معاویه ای او را آشوب گر می شناسد ولی او به نظمی برتر


می اندیشد كه در آن نظم، زمین به آسمان و انسان به خدا وصل شود و با این نگاه است كه معلوم می شود نظم و امنیت معاویه پوچی را تا مغز استخوان انسان ها نفوذ می دهد و اگر انسان به آسمان غیب نیندیشد بدون آن كه بخواهد طعمه این پوچی خواهد شد و سرد و غم زده خواهد مرد.

جنگ امام حسین علیه السلام در حقیقت با چهل سال حكومت معاویه است، یزید مطرح نیست او تفاله ای از معاویه است، معاویه در قلمرو حكومت خویش نظمی به وجود آورده بود كه هر كسی بخواهد دنیا داشته باشد، می تواند و هر كس هم كه بخواهد به اصطلاح كبوتر مسجد باشد و در گوشه مسجد مشغول عبادت شود، می تواند. معاویه شرایط هر دو كار را فراهم كرده بود او كاری كرده بود كه هر كس می خواهد زمینی باشد و زمینیان را به خود جلب كند بتواند و به خاطر همین موضوع است كه بسیاری از افراد معاویه را می خواهند. اگر تاریخ را بررسی كنید خواهید دید كه حتی كوفیان نیز به خاطر لجاجت و رقابت با شامیان، امام حسین علیه السلام را می خواستند، كوفیان برنامه ریزی كردند با دعوت حسین علیه السلام و به دست گرفتن حكومت، پایتخت را از شام به كوفه منتقل كنند. البته روح حاكم بر فرهنگ كوفیان را مورد نظر داریم نه اینكه بزرگانی كه یار واقعی امام بودند در آن صحنه حضور نداشتند. می خواهیم روح و معرفت و شعوری را كه حسین علیه السلام به بشریت - در مقابل روح معاویه - می دهد بشناسیم، مگر روح معاویه چگونه روحی است كه حسین علیه السلام در این روح، روحیه ای شورشی معروفی می شود، چرا معاویه می تواند اتهام شورشی بودن را به امام حسین علیه السلام بچسباند، مگر چه فضایی بر روح جامعه غالب شده است؟ عرض كردیم روح حاكم بر آن جامعه روح مردمی است كه به غیب نظر واقعی ندارند و در قلمرو حكومت امن معاویه زندگی می كنند و معاویه را می خواهند و معاویه نیز آنها را می خواهد. عده كمی از جامعه با معاویه كنار نیامده اند و گرنه كل جامعه با معاویه كنار آمده است. صوفیان كنار آمدند، فقها - به معنای غیر از اهل بیت در اهل سنت - كنار آمدند، بعضی از صوفی ها بودند كه كناری می نشستند ذكر می گفتند و


تكه نانی می خوردند و شاكر وضع موجود بودند، صوفی گری، كاری به معاویه ندارد، معاویه هم به آنها كاری ندارد، فقیه هم می گوید مواظب باش بین ركعت های نمازت شك نكنی، كه این موضوع ایرادی به حكومت معاویه نمی گیرد، معاویه هم كاری به این گونه فقها ندارد، در جامعه امن معاویه، امنیتی وجود دارد كه همه مردم بریده از غیب بتوانند زندگی نمانید و این مردم با معاویه كنار آمده بودند، اما كسی كه انسان را در گستره ی غیب می خواهد و بگوید: «بودن» من به وصل بودن به آسمان است و این نمی شود مگر به وصل بودن آسمان به زمین، لاجرم نمی تواند با معاویه كنار بیاید، چرا؟ چون كسی كه می خواهد به وسیله ارتباط با غیب تغذیه شود، ارتباط با غیب به این معناست كه حكم خدا بر زمین نازل شود و این یعنی بر كل جامعه حكم خدا جاری شود و حكم خدا برای الهی شدن مردم است، نه اینكه حكم خدا قالبی باشد برای خواب نمودن مردم، و اینجاست كه این روح نمی تواند با فرهنگ معاویه كنار بیاید بلكه یك روح شورشی در مقابل روح معاویه است بنابراین آن كس كه انسان را در گسترده غیب می خواهد، در چنین نظم و امنیت سرد و خواب آوری آرام نخواهد گرفت.

آنچه كه آروز دارم تا همه عزیزان با تمام وجود درك نماید، احساس فرهنگ حسین علیه السلام در مقابل فرهنگ معاویه و یزید است، اگر خوب به جملات اباعبدالله علیه السلام دقت كنیم و تدبر داشته باشیم، به این نتیجه خواهیم رسید كه اصل قضیه چیز دیگری است! حضرت اباعبدالله علیه السلام چیز دیگر می بیند كه آن اساس نهضت اوست! نظم سرد و مرده ی معاویه نمی تواند حسین علیه السلام را آرام كند، هر چند نظام معاویه ای او را آشوبگر می شناسد، ولی حسین به نظامی برتر می اندیشد، نظم حسینی چیست؟ نظمی است كه در آن زمین به آسمان و انسان به خدا وصل می شود، شاید بگویید، صوفی ها هم همین را می خواهند! این دروغ است - صوفیان مقابل امام را عرض می نمایم - و گرنه عارف بالله همان كسی است كه ذوب در اباعبدالله است، ما مسلم بن عوسجه را عارف بالله می دانیم. به نظم حسینی دقت كنید، نظم حسینی یعنی نظمی كه زمین را، آسمان تدبیر می كند و انسان منظم كسی است كه با خدا


زندگی كند و از خدا بگیرد و به خدا ارائه دهد. این نظم همه ی جانبه ی حسینی است. اهل تفكر می دانند كه نظم حقیقی در وجود حضرت حق است كه البته در عالم ماده به چیزی كه همه ابعادش با همدیگر هماهنگی داشته باشد منظم می گویند، به عنوان مثال وقتی می گویید این ماشین منظم است یعنی وقتی دنده را عوض می كنیم همه اجزای ماشین، هماهنگ می شود و ماشین حركت می كند، این یك نظم مادی است. در عالم مجردات، نظم بیشتری حاكم است، چون همه ابعادش یكجاست، شما در ذهن اراده می كنید ماشین برود، می رود، شما اراده كنید یك پرتقال در ذهن شما بیاید خیلی راحت تر می آید، و این یعنی «من» شما از «تن» شما منظم تر است، چون مجرد است و حضرت حق كه عین تجرد است، عین نظم است، یعنی اتحاد مطلق همه خوبی ها، و این یعنی نظم مطلق، پس نظم مطلق از خداست و لذا می گویند: ذات و صفات حق اتحاد دارند و هر چه از خدا دور شوید، ادای نظم است، یك انضباط سرد زمینی است. در شرح حال اولیاء خدا داریم كه بسیار منظم هستند، عب افروش بازار نجف گفته بود من از روی حركت امام خمینی «ره»، در تابستان و زمستان ساعتم را تنظیم می كنم، چون می دانم او سر ساعت خاصی از جلوی مغازه ام عبور می كند. كسی كه آسمانی شود، آن نظم محیرالعقول را كشف می كند و در پرتو آن نظم آسمانی در زمین هم منظم می شود. حال نظری به نظم معاویه ای بیندازید، همان نظم ماكیاولی است كه همچون چنگ های آهنینی آدم ها را می گیرد تا بی نظمی نكنند از نظر ماكیاول، انسان ها پست و پست فطرت هستند، باید آنان را در فشار نگه داشت، حاكمان باید گرگ و روباه باشند و بر آدم ها تسلط داشته باشند به عنوان مثال فرهنگ موجود در نظم مدرن می گوید آدم ها متخلف هستند، به همدیگر اهمیتی نمی دهند، هر كس به طرفی كه دوست دارد می خواهد برود پس یك چراغ خطر می گذارد تا به نوبت حركت كنند، در حقیقت وقتی به مردم القاء می شود كه شما نامنظم هستید، زندگی شان را بر اساس نامنظمی، تنظیم می كنند - كه خود این مطلب یك كالبدشكافی دقیقی می طلبد - ولی در هر حال نظم معاویه ای نظمی است برای امنیت انسانی كه می خواهد در زمین بماند و نظم حسینی نظمی است برای انسانی كه


می خواهد به آسمان وصل شود.